لزوم آزادی از شریعت موسی
کلام خدا به مومنان به مسیح اعلام میدارد که آنها دیگر زیر شریعت نیستند، بلکه از آن آزاد شدهاند. چرا این لازم بود و به چه معنا؟
۱- شریعت به عنوان سند قانونی و شرعی عهد خدا با قومش دیگر اعتبار ندارد. چرا که آن عهد قدیم شکسته شد و حال عهد تازهای که با خون مسیح منعقد شده است تعیینکننده رابطه بین مومنان و خداست.
۲- شریعت و عهد قدیم به این دلیل برداشته نشد که موفق به انجام هدفی که خدا در نظر داشت نشده بود، بلکه برعکس، به این دلیل برداشته شد که به هدف خود رسیده بود و زمان آن بود که جای خود را به عهد تازه خدا بدهد! برنامه خدا با شکست روبرو نشده بود، بلکه کاملاّ هم موفق بود. به یک معنا درست است که شریعت نتوانسته بود حافظ رابطه خدا با قومش باشد، ولی این ناتوانی در حقیقت، ناتوانی انسان بود نه شریعت. به عبارت عامیانه، شکسته شدن عهد قدیم تقصیر شریعت نبود بلکه تقصیر انسان بود.
۳- شریعت بدین سبب برداشته نشد که هیچکس نمیتوانست ۱۰۰٪ آن را انجام دهد. این هم کجفهمی بزرگ دیگری است که درباره شریعت وجود دارد. برخی بر این گمانند که خدا از قومش انتظار داشت که در انجام شریعت نمره ۱۰۰ از ۱۰۰ بگیرند و شکسته شدن حتی یک حکم به محکومیت منجر میشد. واقعیت این است که در خود شریعت، شکسته شدن آن پیشبینی شده و برای حل مشکل تدارک دیده شده است. اگر خدا انتظار نداشت که قوم کوچکترین حکم شریعت را بشکنند، چرا دیگر قربانیها را تعیین کرده بود!
خدای کتابمقدس سادیسم ندارد که شریعتی به قوم خود بدهد که از پیش میداند نمیتوانند آن را نگاه دارند و تازه از آنها انتظار داشته باشد که در انجام آن ۱۰۰٪ موفق باشند. محکومیت اسرائیل از این سبب نبود که نمره ۱۰۰ نگرفتند بلکه از این سبب که از حد نصاب قبولی، مثلاً ۴۰ هم خیلی پاینتر بودند!
۴- نظام شریعت موسی برداشته شد چون فاقد قدرت اجرائی بود. شریعت به علت طبیعت گناهآلود انسان قادر به حفظ رابطه او با خدا نبود (روم ۳:۸). در واقع، انسان بود که به سبب طبیعتِ ضعیف و گناهکارش قادر به اجرای شریعت نیکوی خدا نبود. راهچاره، عهدی تازه بود و شریعتی از نوع دیگر که نه بر الواح سنگی بلکه بر لوح گوشتین دل انسان حک شود تا او بتواند آن را اجرا کند. و این البته کار روحالقدس بود که در عهد قدیم هنوز به همه افراد قوم عطا نشده بود.
۵- شریعت باید برداشته میشد چون بیانگر ایدهآل کامل خدا برای قومش نبود، بلکه به سبب سختدلی انسان، در بسیاری موارد صرفاً پلههای میانی برای رسیدن به کمال بود (قانون طلاق، قانون مقابله به مثل و غیره؛ رجوع کنید به متی ۵:۳۱-۳۲؛ ۳۸:۴۱).
۶- شریعت برداشته شد زیرا برای موقعیت تاریخی خاصی از زندگی قوم خدا، که در آن زمان محدود به قوم یهود بود، طراحی شده بود. یکی از هدفهای مهم شریعت جدا کردن قوم اسرائیل از اقوام دیگر بود. حال چون عهد جدید خدا همه اقوام را شامل میشود، بسیاری از قسمتهای شریعت دیگر ضرورتی ندارد.
معنی آزادی از شریعت
اما برداشته شدن شریعت به این معنا نیست که دیگر از آنچه در شریعت موسی آمده یا در عهدعتیق بیان شده، هیچ چیز برای ما لازمالاجرا نیست. اینجاست که بسیاری به راه خطا میروند و از این هم فراتر رفته، اساساً منکر هر نوع شریعت و قانون و مقررات میشوند. برای درک بر خطا بودن این طرز تلقی باید به ماهیت عهدجدید توجه کرد:
اول اینکه بررسی ارمیا ۳۱ و حزقیال ۳۶ که عهدجدید خدا را پیشگویی میکنند نشان میدهد که این عهد تازه به معنی نفی شریعت و از میان برداشته شدن آن نبود، بلکه به معنی حک شدن آن در قلوب انسانها به وسیله روحالقدس.
دوم اینکه باید همواره به یاد داشت که تمام قسمتهایی از رسالات پولس که درباره آزادی از شریعت است فقط به شریعت موسی نظر دارد و نمیتوان از آن نتایجی در مورد هر قانون و مقررات و شریعت دیگری گرفت.
سوم اینکه خود عهدجدید بسیاری از محتویات شریعت موسی را ابقا و تأیید میکند و نشان میدهد که ما از انجام تمام شریعت موسی و قوانین اخلاقی و اجتماعی آن معاف نیستیم. عیسی به صراحت اعلام داشت که نیامده تا شریعت را لغو کند بلکه تا آن را به کمال تحقق بخشد (متی ۵:۱۷-۲۰) او در تعالیم خود، بسیاری از محتویات شریعت موسی را حتی سختتر کرد. رسالات پولس پر است از رهنمودها و اصولی برای رفتار مسیحی که با شریعت موسی کاملاً انطباق دارد.
پس وجه تمایز اخلاق مسیحی در مقایسه با اخلاقیات عهدعتیق چیست؟ این وجه تمایز را می توان در دو امر خلاصه کرد:
۱- سکونت و عمل روحالقدس
۲- شریعت مسیح.