پولس رسول در غلاطیان ۵:۱ میگوید:«مسیح ما را آزاد کرد تا آزاد باشیم. پس استوار بایستید و بار دیگر خود را گرفتار یوغ بندگی مسازید.» معنی این آزادی چیست و حدود آن برای یک مسیحی کجاست؟ مقصود پولس از آزادی در اینجا آزادی از شریعت است. ولی موضوع آزادی از شریعت کجفهمیهای زیادی را سبب گردیده و برداشتهای اشتباه بسیار در این خصوص وجود دارد.
برخی آزادی از شریعت را آزادی از هر قانون اخلاقی میدانند. به گمان اینان اخلاق مسیحی اخلاقی است خودجوش که نتیجه عمل مستقیم و لحظه به لحظه روح خدا در درون شخص است. و از این نتیجه میگیرند که فرد مسیحی دیگر تابع هیچگونه قانون اخلاقی خارجی و مشخص که بتوان آن را کمابیش تعریف کرد، نیست. تنها وظیفه او توجه کامل به صدای درونی روح و تسلیم و اطاعت در برابر آن است. رجوع به هر گونه قانون یا مجموعهای از قوانین و اصول اخلاقی به منزله اسارتی دوباره در قید شریعتی تازه است.
آنچه به این طرز فکر دامن میزند این باور است که مسیحیت نه دین شریعت، بلکه دین فیض است. مسیحی دیگر نه با اجرای شریعت، بلکه با قبول فیض خدا در مسیح است که نجات پیدا میکند. و از این برداشتِ نه چندان دقیق، این نتیجه اخذ میشود که مسیحی دیگر از قید هر شریعت یا قانون اخلاقی آزاد است. این کجفهمی خصوصاً در میان کسانی که از مذاهب شریعتی به مسیحیت میگروند رواج بسیار دارد، به گونهای که به محض فراخواندن ایشان به اتخاذ شیوه معینی از رفتار و یا نهی ایشان از انجام برخی کارها، فریاد اعتراض سر میدهند که ما از شریعت آزاد شدهایم و شما میخواهید بار دیگر ما را در قید آن بگذارید.
برخی دیگر آزادی از شریعت را به معنی آزادی از هر گونه مقررات کلیسایی میدانند و از این رو نسبت به هرگونه نظام اداری و آئین کلیسایی بدبین هستند. برخی دیگر از این هم فراتر میروند و به نام آزادی از شریعت با هر گونه رفتار برنامهریزی شده دینی _ کلیسایی (تشکیلات) و یا با هرگونه سنت و رفتار منظم گروهی (تشریفات) مخالفت میورزند. برای رفع این کجفهمیها باید کلام خدا را به دقت بررسی کرد تا دریافت که آزادی از شریعت چه هست و چه نیست.
آزادی از شریعت چیست؟
مقصود پولس از "آزادی" در آیه نقل شده در بالا و آیات مشابه آن نه آزادی به معنای کلی بلکه آزادی از شریعت است، و منظور از شریعت هم شریعت موسی است. هرجا که پولس کلمه شریعت را به معنای معمول آن به کار میبرد، مقصودش نه شریعت یا قانون به طور کلی بلکه شریعتی بخصوص، یعنی شریعت موسی است. بنابراین هرگاه پولس میگوید که ما مسیحیان دیگر زیر شریعت نیستیم یا از شریعت آزاد شدهایم مقصودش آزادی از هر شریعت، قانون یا مقرراتی نیست. پس برای درک مفهوم آزادی از شریعت باید نخست نقش شریعت را در نقشه خدا و رابطه او با قومش بفهمیم.
شریعت موسی سند قانونی عهدی بود که خدا با قوم یهود بست، عهدی که بدان عهد قدیم یا پیمان دیرین گویند. خدا در وفا به وعدهای که به ابراهیم داده بود و در راستای نقشه خود برای نجات و بازسازی جهان، قوم اسرائیل را با دست قوی و معجزات عظیم از اسارت مصر و مصریان نجات داد و سپس در پای کوه سینا با ایشان عهد بست که خدای ایشان باشد و آنها قوم او باشند. شریعت، سند قانونی این عهد بود که در آن علاوه بر تاریخچه رابطه خدا با قوم، سهم طرفین عهد در حفظ آن مشخص شده بود (مثلاً خروج ۲۰:۱-۱۷).
حال، کلام خدا به ما میگوید که قوم اسرائیل با گناه و عصیان خود، این عهد را شکستند و در نتیجه، مورد غضب و تنبیه خدا قرار گرفته، دوباره به سرزمین اسارت و بندگی بازگشتند (این بار، اسارت بابل). از این پس شریعت به سند محکومیت آنها بدل شد و به جای حیات بخشیدن و تضمین حمایت و پشتیبانی همه جانبه خدا از آنان (در یک لغت، برکت)، اسارت، تیرهروزی و حاکمیت قدرتهای ظالم (در یک لغت، لعنت) را برایشان به ارمغان آورد. اما خدا توسط انبیای خود وعده داد که قوم خود را بار دیگر آزاد خواهد کرد و گناهان آنها را آمرزیده، عهدی جدید با ایشان خواهد بست که قوم بتوانند آن را نگاه دارند (ارمیا ۳۱:۳۱-۳۴). در اینجا این سئوال مطرح میشود که مگر خدا از پیش نمیدانست قوم اسرائیل قادر به انجام شریعت نخواهند بود، پس اساساً چرا شریعت را به آنها داد و اشکال شریعت در کجا بود؟
هدف از دادن شریعت موسی چه بود؟
۱- هدف از دادن شریعت این نبود که یهودیان با نگاه داشتن آن نجات پیدا کنند و رستگار شوند، بلکه تا قوم نجاتیافته خدا او را بشناسند و اراده و خصوصیات او را بدانند و بتوانند به عنوان فرزندان خدا در حضور خدا زندگی کنند و از برکات او در همه ابعاد فردی و اجتماعی برخوردار شوند. در اینجا کجفهمی بزرگی در میان بسیاری از مسیحیان وجود دارد که برای رفع آن توضیح بیشتر لازم است. برخی بر این گمانند که شریعت و فیض ضد هماند و خدا تا پیش از آمدن مسیح با قوم اسرائیل مطابق شریعت رفتار میکرد و تنها پس از آمدن مسیح است که خدا با مردم بر اساس فیض رفتار میکند. اما حقیقت این است که خدا در هیچ زمانی و در هیچ دورهای با انسان جز بر اساس فیض رفتار نکرده و نمیکند.
به قول پولس، «هیچ بشری با به جا آوردن اعمال شریعت، در نظر خدا پارسا شمرده نمیشود» (رومیان ۳:۲۰)، نه پیش از مسیح و نه پس از آن، و خدا این را بهتر از هر کسی میدانست و میداند. چنانکه در کتاب خروج میخوانیم، خدا نخست قوم اسرائیل را از اسارت و بندگی نجات داد و تنها پس از آن بود که شریعت را به آنها ارزانی داشت تا به پاس آنچه برایشان کرده بود و برای اینکه بتوانند با خدا زندگی کنند، آن را نگاه دارند. به دیگر سخن، آنگاه که قوم در مصر فریاد خود را به درگاه خدا بلند کردند و از او کمک خواستند، او اول شریعت خود را به آنها نداد و نگفت که اگر آن را نگاه دارند نجاتشان خواهد داد. برعکس، نخست نجاتشان داد و سپس قوانین اخلاقی خود را در اختیارشان گذاشت، و این چیزی جز فیض نیست!
۲- هدف از دادن شریعت این بود که گناه را به انسان آشکار کند و او را از گناهش آگاه سازد. «شریعت تنها گناه را به ما میشناساند» (روم ۳:۲۰). به عبارت دیگر، شریعت همچون آینهای بود که وضع انسان را به او نشان میداد.
۳- شریعت به این منظور داده شد که به گناه جنبه قانونی و شرعی بدهد و مجازات قانونی را ایجاب کند. با شریعت گناه به تجاوز از قانون تبدیل شد. «زیرا پیش از آنکه شریعت داده شود، گناه در جهان وجود داشت، اما هرگاه شریعتی نباشد، گناه به حساب نمیآید» (روم ۵:۱۳).
۴- شریعت داده شد تا دامنه گناه را تا آمدن مسیح محدود کند. در غلاطیان ۳:۲۳-۲۴ و ۴:۲، پولس شریعت را به غلامی تشبیه میکند که رومیانٍ متمول به عنوان مربی پسران خود بر میگماشتند و وظیفه آن غلام که معمولاً از میان افراد تحصیل کرده و با فرهنگ انتخاب میشد، این بود که همیشه مراقب بچههای ارباب باشد و آنها را خصوصاّ از نظر رفتاری و اخلاقی تربیت کند. پس شریعت نقش تربیتی و انظباطی داشت و عملاّ هم قوم اسرائیل با اینکه موفق نشدند چنانکه باید و شاید شریعت را انجام دهند، ولی در مقایسه با اقوام غیر یهود، از نظر اخلاقی در سطح خیلی بالاتری قرار داشتند.
۵- هدف از شریعت این بود که حصاری دور قوم خدا بکشد و آنها را از اقوام فاسد و گناهکاری که یهودیان در میان آنها میزیستند جدا کند. به دیگر سخن، هدف نوعی قرنطینه اخلاقی بود. یکی از کارکردهای مهم قوانین مربوط به نجاست و حلال و حرام همین بود. با انجام این قوانین، قوم از معاشرت با غیریهودیان بازداشته میشدند تا تحتتأثیر آنها از نظر اخلاقی و دینی قرار نگیرند.
۶- شریعت برای این داده شد که ماهیت خبیث گناه و اسارت انسان را در چنگال آن نشان دهد. پولس در این خصوص چنین میگوید:«گناه به واسطه آنچه نیکو بود (یعنی شریعت)، مرگ را در من پدید آورد تا بدینگونه گناه بودنش جلوهگر شود و پلیدی گناه از طریق حکم شریعت به اوج برسد» (رومیان ۷:۱۳؛ نیز مقایسه کنید با ۵:۲۰ و ۷:۵).
بشر به سبب طبیعت گناهکارش، در برابر هر نهی اخلاقی، بیشتر به انجام آنچه نهی شده برانگیخته میشود. به محض اینکه کودکی را از دست زدن یا خوردن چیزی منع کنید، او را بیشتر به انجام آن کار برانگیختهاید. بدین ترتیب، شریعت بیشتر بر وخامت گناه و وضع گناهآلود بشر میافزود و آن را آشکارتر میکرد.
۷- شریعت موسی ماهیت موقتی داشت و هدفش این بود که از طریق همه کارکردهای بالا ما را برای آمدن مسیح و ایمان آوردن به او آماده کند. "ما پیش از آمدن ایمان، تحت مراقبت شریعت به سر میبردیم و تا ظهور ایمان در بند نگاه داشته میشدیم. پس شریعت به تربیت ما گماشته شد تا زمانی که مسیح بیاید و به وسیله ایمان پارسا شمرده شویم" (غلاطیان ۳:۲۴).