نرم افزار نوید

عضویت در خبرنامه

امروز جمعه
۱۴۰۳/۲/۷

آیا انسان می تواند بدون خدا زندگی کند؟

نوشته شده توسط 

 

برخلاف ادعاهای خدا ناباوران و ملحدان در طول تاریخ، انسان نمی تواند بدون خدا زندگی کند. انسان می تواند بدون تصدیق کردن وجود خدا، وجودی میرا داشته باشد، اما بدون واقعیت خدا نمی تواند وجود داشته باشد.

خدا به عنوان آفریدگار، سرچشمه حیات انسان است. اینکه بگوییم انسان جدا از خدا می تواند وجود داشته باشد، مثل این است که بگوییم که یک ساعت می تواند بدون سازنده اش، و یا یک داستان بدون راوی اش وجود داشته باشد. ما وجودمان را مدیون خدایی هستیم که ما را در صورت خود آفرید (پیدایش 27:1). وجود ما وابسته به خداست، خواه وجودش را تصدیق کنیم یا نکنیم.

خدا به عنوان نگهدارنده، پیوسته زندگی را ارزانی می بخشد (مزمور 10:104-32). او حیات است (یوحنا 6:14)، و تمامی خلقت بوسیله قدرت مسیح در کنار هم نگاه داشته می شود (کولسیان 17:1). حتی آنانیکه خدا را رد می کنند، اعانت و معاش خود را از او دریافت می کنند: «او آفتاب خود را بر بدان و نيکان مي‌تاباند و باران خود را بر پارسايان و بدکاران مي‌باراند» (متی 45:5). اینکه فکر کنیم انسان می تواند بدون خدا زندگی کند مثل این است که فرض کنیم که گل آفتابگردان می تواند بدون نور به زندگی خود ادامه دهد یا بدون آب، رشد کند.

خدا به عنوان منجی، به آنانیکه ایمان می آورند، حیات جاودان می دهد. در مسیح حیات است و حیات، نور انسانهاست (یوحنا 4:1). عیسی آمد تا ما حیات داشته باشیم «و آن را به طور کامل داشته باشیم» (یوحنا 10:10). به تمام کسانی که بر او توکل می کنند، وعده ابدیت با او داده شده است (یوحنا 15:3-16). برای اینکه انسان زندگی کند و حقیقتاً حیات داشته باشد، باید مسیح را بشناسد (یوحنا 3:17).

بدون خدا، انسان تنها زندگی جسمانی خواهد داشت. خدا به آدم و حوا هشدار داد که در روزی که او را رد کردند، «مطمئناً خواهند مرد» (پیدایش 17:2). همانطور که می دانیم، آنها نااطاعتی کردند، اما در آن روز جسماً نمردند؛ بلکه، روحاً مردند. چیزی در درون آنها مرد، یعنی زندگی روحانی ای که شناخته بودند، مشارکت با خدا، آزادی در لذت بردن از او، بی گناهی و پاکی روحشان، همه اش از میان رفت.

آدم که آفریده شده بود تا با خدا زندگی کند و با او مشارکت داشته باشد، لعنت شد که موجودی کاملاً نفسانی باشد. آنچه را که خدا قصد داشته بود، که آدم از خاکستر به جلال بیاید، اکنون از خاکستر به خاکستر شد. درست همانند آدم، امروزه نیز انسانِ بدونِ خدا، همچون موجودی زمینی عمل می کند. چنین شخصی شاید به نظر خوشحال بیاد؛ به هر حال، لذت و خشنودی در این زندگی وجود دارد. اما حتی آن لذتها و خوشی ها نمی تواند بدون رابطه داشتن با خدا به تمامی بدست آید.

برخی از کسانی که خدا را رد می کنند، در نشاط و سرگرمی و عیش و نوش زندگی می کنند. سرگرمی های نفسانیشان، به نظر، یک زندگی بی خیال و لذت بخش را به بار می آورد. کتاب مقدس می گوید که لذتی در گناه وجود دارد (عبرانیان 25:11). مشکل این است که این لذت، زود گذر است؛ زندگی در این دنیا کوتاه است (مزمور 3:90-12). دیر یا زود، فرد لذت جو، همانند پسر ولخرج در مثل عیسی در می یابد که لذت دنیایی گذراست (لوقا 13:5-15). همه کسانیکه خدا را رد می کنند، لزوماً آدم خوش گذرانی نیستند. خیلی از آدمهایی هستند که نجات نیافته اند اما زندگی منضبط و متین و حتی زندگی شاد و با سعادتی دارند. کتاب مقدس اصول اخلاقی ای را ارائه می دهد که برای هر کسی در دنیا سودمند است مثل وفاداری، صداقت، خویشتن داری، و غیره. اما انسان بدون خدا تنها این دنیا را دارد. داشتن یک زندگی آرام تضمین نمی کند که برای زندگی پس از مرگ آماده هستیم. به مثل کشاورز ثروتمند در لوقا 16:12-21 نگاه کنید و همینطور به معاوضه ای که عیسی در متی 16:19-23 با مرد جوان ثروتمند (اما خیلی بااخلاق) می کند.

بدون خدا، انسان حتی در زندگی فانی اش نیز کامروا نیست. انسان با هم نوعش در صلح نیست چرا که با خودش در صلح نیست. انسان با خودش آرامش ندارد و بی قرار است چرا که با خدا در صلح نیست. دنبال کردن لذت به خاطرِ خودِ لذت، نشانه ای از پریشانی درونی است. آدمهای خوشگذران در طول تاریخ بارها و بارها پی برده اند که سرگرمی های زودگذر زندگی منجر به نومیدی عمیقتری می شود. خیلی سخت است که بتوان از این احساس دائمی که «یک جای کار اشکال دارد،» خلاص شد. سلیمان پادشاه به دنبال هر آنچه که دنیا برای عرضه دارد رفت، و یافته هایش را در کتاب جامعه ثبت کرد.

سلیمان پی برد که دانش، به خودی خود بیهوده است (جامعه 12:1-18). او دریافت که عیش و عشرت و ثروت بیهوده است (1:2-11)، ماده پرستی و مال اندوزی حماقت است (12:2-23)، و ثروت زیاد فانی است (فصل 6).

سلیمان نتیجه گیری می کند که زندگی هدیه خداست (12:3-13) و تنها راه حکیمانه برای زندگی کردن، خداترسی است: «حال که همه چیز را شنیدیم، ختم کلام این است: از خدا بترس و فرامین او را نگاه دار چرا که انسان بودن به تمامی همین است. زیرا خدا هر عمل و هر امر مخفی را، چه نیک و چه بد، به محاکمه خواهد آورد» (13:12-14).

به عبارت دیگر، زندگی فراتر از ابعاد فیریکی است. عیسی به این نکته تاکید می کند آنگاه که می گوید، «انسان تنها به نان زنده نيست، بلکه به هر کلامي زنده است که از دهان خدا صادر شود» (متی 4:4). نان (جسمانی) نیست که ما را زنده نگاه می دارد، بلکه کلام خدا (روحانی) است که ما را زنده نگاه می دارد. بی فایده است که در درونمان به دنبال علاج بدبختی هایمان بگردیم. انسان تنها زمانی می تواند زندگی و سعادت را بیابد که خدا را اعتراف کند.

بدون خدا، سرنوشت انسان جهنم است. انسان بدون خدا از لحاظ روحانی مرده است؛ وقتی که زندگی جسمانی اش به پایان برسد، جدایی ابدی از خدا را تجربه خواهد کرد. در روایت عیسی از مرد ثروتمند و ایلعازر (لوقا 19:6-31)، مرد ثروتمند زندگی پر عیش و نوش و آسوده ای داشت بدون اینکه درباره خدا فکر کند، درحالیکه ایلعازر در زندگی اش رنج می کشید اما خدا را می شناخت. بعد از مرگشان است که هر دو نفر به اهمیت انتخابهایی که در زندگی کرده بودند براستی پی بردند. مرد ثروتمند خیلی دیر پی برد که زندگی فراتر از مال اندوزی است. در عین حال، ایلعازر در فردوس در آسایش بود. برای هر دو مرد، دوره کوتاه زندگی زمینی شان در قیاس با وضعیت دائمی جانهایشان از اهمیت افتاد.

انسان خلقتی بی همتاست. خدا حس ابدیت را در دلهایمان قرار داده است (جامعه 11:3)، و آن حسِ سرنوشتِ بی انتها تنها می تواند در خودِ خدا برآورده شود.

منبع : gotquestions.org/Farsi

 

 

مطالب خود را به همگان انتقال دهید
با ما در تماس باشید

نصیحت های کتاب مقدس

گزیده ای از موعظه های عیسی